۱۳۹۱ بهمن ۳۰, دوشنبه

پروفسور و خدمتکار

رمان «خدمتکار و پروفسور» انتشار یافت


رﻣﺎن «ﺧﺪﻣﺘﮑﺎر و ﭘﺮوﻓﺴﻮر» ﻧﻮﺷﺘﻪ ﯾﻮﮐﻮ اوﮔﺎوا ﺑﺎ ﺗﺮﺟﻤﻪ کیهان بهمن ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪ.
ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺑﺨﺶ ادﺑﯿﺎت و ﻧﺸﺮ ﺧﺒﺮﮔﺰاری داﻧﺸﺠﻮﯾﺎن اﯾﺮان (اﯾﺴﻨﺎ)، در ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﺎﺷﺮ از اﯾﻦ رﻣﺎن ﻋﻨﻮان ﺷﺪه اﺳﺖ:
«رﻣﺎن ﭘﺮﻓﺮوش «ﺧﺪﻣﺘﮑﺎر و ﭘﺮوﻓﺴﻮر» داﺳﺘﺎﻧﯽ اﺳﺖ ﻟﻄﯿﻒ و آرام درﺑﺎره رواﺑﻂ دوﺳﺘﺎﻧﻪ ﯾﮏ رﯾﺎﺿﯿﺪان و ﺧﺪﻣﺘﮑﺎر او؛
رﯾﺎﺿﯿﺪاﻧﯽ ﮐﻪ 17 ﺳﺎل ﭘﯿﺶ در ﺣﺎدﺛﻪ راﻧﻨﺪﮔﯽ دﭼﺎر آﺳﯿﺐ ﻣﻐﺰی ﺷﺪه و اﯾﻦ آﺳﯿﺐ ﺷﺮاﯾﻂ روﺣﯽ و رواﻧﯽ ﻋﺠﯿﺒﯽ
ﺑﺮای او ﺑﻪ وﺟﻮد آورده اﺳﺖ. او ﻗﺎدر ﻧﯿﺴﺖ ھﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺟﺪﯾﺪ را ﺑﻪ ﺧﺎطﺮ ﺑﯿﺎورد و ﺣﺎﻓﻈﻪاش ﻓﻘﻂ 80 دﻗﯿﻘﻪ دوام دارد.
ﭘﻞ اﺳﺘﺮ، ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﻣﻌﺮوف، درﺑﺎره اﯾﻦ ﮐﺘﺎب ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ: «رﻣﺎن ﺧﺪﻣﺘﮑﺎر و ﭘﺮوﻓﺴﻮر، اﺛﺮی اﺳﺖ ﮐﺎﻣﻼً ﺧﻼﻗﺎﻧﻪ،
بی‌نهایت دﻟﻨﺸﯿﻦ و ﺑﻪ ﺷﺪت ﺗﮑﺎندھﻨﺪه.»
ﮐﻮﺟﯽ ﻓﻮﺟﯿﻮارا در ژورﻧﺎل ﺗﺨﺼﺼﯽ اﻧﺠﻤﻦ رﯾﺎﺿﯿﺎت آﻣﺮﯾﮑﺎ، درﺑﺎره اﯾﻦ ﮐﺘﺎب و ﻧﻮﯾﺴﻨﺪهاش ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ: «ﯾﻮﮐﻮ اوﮔﺎوا
در ژاﭘﻦ چهره‌ای ﺷﻨﺎﺧﺘﻪﺷﺪه اﺳﺖ. او در ﺳﺎل 1990 ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ درﯾﺎﻓﺖ ﺟﺎﯾﺰهی آﮐﻮﺗﺎﮔﺎوا ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﺎارزشﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﯾﺰه‌ی
ادﺑﯽ ﺑﺮای ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﮔﺎن ﺟﻮان اﺳﺖ. اوﮔﺎوا اﯾﻦ رﻣﺎن را در ﺳﺎل 2004 ﻧﻮﺷﺖ و ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﭘﺲ از آن ﮐﺘﺎب ﺑﺎ ﺗﯿﺮاژ
ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ (ﺑﯿﺶ از 50 ﻣﯿﻠﯿﻮن ﻧﺴﺨﻪ) ﻣﺒﺪل ﺑﻪ ﭘﺮﻓﺮوشﺗﺮﯾﻦ ﮐﺘﺎب ﺳﺎل ژاﭘﻦ ﺷﺪ. ﭘﺲ از آن ﻧﯿﺰ ﻓﯿﻠﻤﯽ ﺳﯿﻨﻤﺎﯾﯽ،
ﯾﮏ ﻓﯿﻠﻢ داﺳﺘﺎﻧﯽ و ﯾﮏ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪی رادﯾﻮﯾﯽ ﺑﺮ اﺳﺎس اﯾﻦ رﻣﺎن ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ و ﺣﺘﺎ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﻣﺼﻮر ﻧﯿﺰ ﺑﺮ اﺳﺎس رﻣﺎن
اوﮔﺎوا ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪ ... ﻣﻦ رﻣﺎن را ﺑﻪ زﺑﺎن ژاﭘﻨﯽ ﺧﻮاﻧﺪم و ﺳﭙﺲ ﺗﺮﺟﻤﻪی اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ آن را ﺧﻮاﻧﺪم. ﺗﺮﺟﻤﻪی ﺑﺴﯿﺎر
ﺧﻮﺑﯽ اﺳﺖ ... ﻣﻄﻤﺌﻦ ھﺴﺘﻢ اﻓﺮاد ﺑﺴﯿﺎری از ﺧﻮاﻧﺪن اﯾﻦ ﮐﺘﺎب ﻟﺬت ﺧﻮاھﻨﺪ ﺑﺮد. اﯾﻦ اﺛﺮ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺧﻮشﺧﻮان اﺳﺖ
و مهم ﻧﯿﺴﺖ ﺧﻮاﻧﻨﺪهی آن ﭼﻘﺪر ﺑﺎ رﯾﺎﺿﯿﺎت آﺷﻨﺎ ﺑﺎﺷﺪ.»





رﻣﺎن «ﺧﺪﻣﺘﮑﺎر و ﭘﺮوﻓﺴﻮر» در 248 ﺻﻔﺤﻪ و ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ 10ھﺰار ﺗﻮﻣﺎن ﺗﻮﺳﻂ ﻧﺸﺮ آﻣﻮت ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪه اﺳﺖ.
اﻧﺘﮫﺎی ﭘﯿﺎم

۱۳۹۱ اردیبهشت ۳, یکشنبه

حفره‌ای تا آمریکا


«حفره‌ای در آمریکا» یک خانواده ایرانی و آمریکایی را پیوند ‌زد
کیهان بهمنی رمان «حفره‌ای در آمریکا» نوشته آن تایلر که داستان زندگی یک خانوداه ایرانی در پیوند با یک خانواده آمریکایی روایت می‌کند به فارسی ترجمه کرد.
کیهان بهمنی مترجم که این روزها در ایران به سر می‌برد در گفتگو با خبرنگار مهر، گفت: به تازگی ترجمه نمایشنامه‌ای از دن دلیلو را با عنوان «والپارایزو» به پایان رساندم که این کتاب مدت کوتاهی است برای اخذ مجوز چاپ توسط نشر افراز به ارشاد، ارسال شده است. این کتاب یک نمایشنامه کوتاه با محوریت مساله شهرت در جامعه غربی و نقش مخرب آن است.
وی افزود: پیش از این پدرام لعل‌بخش نمایشنامه «خون عشق دروغین» دلیلو را ترجمه کرده بود و «والپارایزو» هم کتاب دیگری از این نویسنده است که ترجمه‌اش را من به عهده گرفتم. دن دلیلو یک نویسنده پست مدرن آمریکایی است که در این اثرش به تفکر و اندیشه شهر‌ت‌طلبی و هالیوود حمله کرده و سعی کرده پوشالی بودن آن را نشان بدهد.
بهمنی گفت: دن دلیلو را بیشتر به عنوان یک رمان‌نویس می‌شناسند و عامل اصلی شهرتش، داستان‌های او هستند. او چند نمایشنامه‌ هم دارد، که از میان آنها این نمایشنامه که درباره آن تضویح داده شد در دهه 80 میلادی نوشته شده است.
این مترجم ادامه داد: کتاب دیگری که به تازگی از طرف نشر افراز، با ترجمه من به ارشاد رفته، رمان «حفره‌ای تا آمریکا» نوشته آن تایلر نویسنده آمریکایی و همسر تقی مدرسی است. این رمان که در سال 2006 منتشر شده است، درباره زندگی یک خانواده ایرانی است که در آمریکا زندگی می‌کنند که با یک خانواده آمریکایی رفت و آمد دارند و موضوع فرزند‌خواندگی از کشوری دیگر، موجب پیوند این دو خانواده می‌شود.
مترجم کتاب «قطار 3 و 10 دقیقه به یوما» درباره آثار در انتظار چاپش گفت: «زندگی وحشی» نوشته ریچارد فورد هم در ارشاد است و در انتظار گرفتن مجوز به سر می‌برند.

۱۳۹۱ فروردین ۱۰, پنجشنبه

خبر جدید




«بن لادن‌ها» با «چمدان»‌ به نمایشگاه کتاب می‌آیند

کتاب «بن‌لادن‌ها» به عنوان یک کتاب پژوهشی در حوزه تاریخ، در بیست و پنجمین نمایشگاه کتاب تهران توسط انتشارات ثالث عرضه خواهد شد.

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب بن‌لادن‌ها نوشته استیو کول، نویسنده آمریکایی با ترجمه کیهان بهمنی رویکردی مستندگونه به زندگی خاندان بن لادن به ویژه اسامه بن لادن دارد و همه فعالیت‌های پیش از چاپ آن انجام شده و قرار است به زودی توسط انتشارات ثالث چاپ شده تا در نمایشگاه کتاب تهران عرضه شود.

این کتاب مجوز چاپ را دریافت کرده و با مطالبی درباره چگونگی شکل‌گیری حکومت سعودی‌ها و ارتباط آنها با خاندان بن لادن منتشر می‌شود. 60 صفحه از این کتاب مربوط به اسنادی است که در دادگاه‌های آمریکا و درباره پرونده‌های مختلف خاندان بن لادن و افراد مرتبط با آنها ارائه شده است.

کتاب دیگری که نشر ثالث آن را در نمایشگاه کتاب تهران عرضه خواهد کرد، چمدان نام دارد که مجموعه داستانی از سرگی دوْلاتف نویسنده شهیر روسی است. این نویسنده تا به حال در ایران معرفی نشده است. چمدان شامل 8 داستان کوتاه است که دوْلاتف به خاطر فرارش از روسیه به آمریکا نوشته است.

این نویسنده و روزنامه‌نگار به دلیل ممنوعیت فعالیت روزنامه‌نگاریش در روسیه،‌ در سال‌های دهه 80 به آمریکا رفته و این کتاب را نوشته است. داستان‌های این کتاب درباره اسباب و وسایلی است که او در این سفر به همراه خود داشته است. هرکدام از اسباب درون چمدان دوْلاتف تبدیل به آیتمی برای نگارش این داستان‌ها شده‌اند. به عنوان مثال او لباس، جوراب یا چکمه درون چمدانش را بهانه قرار داده و داستانی خلق کرده است.

هر دو کتاب بن‌لادن‌ها و چمدان تا چندی دیگر توسط انتشارات ثالث منتشر شده و در نمایشگاه کتاب تهران عرضه خواهند شد.

۱۳۹۰ بهمن ۱۰, دوشنبه

داستانک

داستانک
این بار که دیدمش چروک‌های صورتش بیشتر شده بود. چشم‌هایش هم دیگه حالت شادابی قبل رو نداشتند. می‌شد اثر نقاش عمر را تو چهره‌اش دید. حالا موهای سفیدش بیشتر توی ذوق می‌زدند. خوب نگاهش کردم. بهش گفتم داری پیر می‌شی رفیق. بعد از جلوی آینه کنار رفتم.


۱۳۹۰ بهمن ۷, جمعه

انتخاب

انتخاب

دابلیو هیلتون یانگ (1952)

برگردان: کیهان بهمنی

ویلیام قبل از سفر به آینده یک دوربین و یک ضبط‌صوت خرید و تندنویسی را هم یاد گرفت. آن شب همه چیز برای رفتنش مهیا بود. قهوه درست کردیم و گیلاس‌ها و برندی را هم آماده گذاشتیم برای وقتی که برگشت.

بهش گفتم:"خدانگهدار. زود برگرد."

گفت: "حتماً."

با دقت نگاهش کردم. غیب و ظاهر شدنش یک چشم به هم زدن هم طول نکشید. انگار همان ثانیه‌ای که به هوا رفت به شکلی تمیز دوباره فرود آمد. اصلاً هم ظاهرش تغییر نکرده بود. فکر می‌کردیم سفرش چند سالی طول بکشد.

"خوب؟"

گفت: "خوب. بیا قهوه بخوریم."

برایش قهوه ریختم. دیگر نمی‌توانستم صبر کنم. فنجان قهوه را که دادم دستش گفتم: "خوب؟"

"خوب٬ راستش٬ چیزی یادم نمیاد."

"یادت نمیاد؟"

لحظه‌ای به فکر فرو رفت و بعد با لحنی غمزده گفت: "هیچی یادم نمیاد."

"پس یادداشت‌هات چی؟ دوربین٬ ضبط‌صوت؟"

ورق‌های دفترچه سفید بود. نشانگر دوربین مثل قبل روی عدد یک بود. کاست را هم اصلاً تو ضبط نگذاشته بود.

با لحنی شاکی گفتم: "محض رضای خدا! آخر چرا؟ چی شد؟ هیچی یادت نمانده؟"

"فقط یک چیز."

"چی؟"

"همه چی را بهم نشان دادند. بعد بهم اختیار دادند که تصمیم بگیرم بعد از بازگشتم آن چیزها را به خاطر بیاورم یا نه."

"لابد تو هم گفتی نه؟ آما آخر این چه کار عجیبی بود که ...؟"

گفت: "آره٬ قبول داری؟ آدم در می‌ماند چرا؟"

۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه

یک اشتباه تکراری

امروز ایمیلی به دستم رسید تحت عنوان اخلاق اربابی و اخلاق بردگی. مضمون ایمیل این بود:

کارل گوستاو یونگ (روانشناس شهیر سوئیسی و از شاگردان معروف فروید كه در بحث ناخود آگاه جمعی، از هم جدا شدند) فکر می‌کند که اخلاق دو جور است: اخلاق بردگی و اخلاق اربابی.

اخلاق بردگی یعنی همین چیزی که 90 درصد مردم بهش معتقدند؛ اخلاقی که می‌گوید در مهمانی‌ها و جمع فامیل لبخند بزن، اگر عصبانی می‌شوی، خوددار باش و فریاد نزن، وقتی دخترعمویت بچه دار می‌شود برایش کادو ببر، وقتی دوستت ازدواج می‌کند بهش تبریک بگو، وقتی از همکارت خوشت نمی‌آید، این را مستقیم بهش حالی نکن،برای این که دوستت، همسرت، برادرت ناراحت نشوند ...

اما اخلاق اربابی، کاملا متفاوت است.افرادی که به اخلاق اربابی پایبندند، از نظر روانشناسی، آدم‌هایی هستند که به بالاترین حد از بلوغ روانی رسیده اند و قوانین اخلاقی را نه از روی ترس از خدا و جهنم و قانون و پلیس وهمسر و پدر و مادر و نه به طمع پاداش و تشویق اجتماعی، که ......

از یک طرف خیلی خوشحال شدم که بالاخره بعد از مدتها یک ایمیل روانشناسی خوب به دستم رسید و از طرف دیگر خیلی ناراحت شدم که چرا من نباید با توجه به کارم زودتر این مطلب را خوانده باشم و چرا این توهم در ذهنم است که این مطلب را از کس دیگری خوانده‌ام. بنابراین برای جبران خطای خودم شروع کردم به گشتن میان ده پانزده کتابی که از یونگ دارم. با کمال تعجب دیدم در هیچ کدام از کتابهام اشاره‌ای به این مساله نشده. بنابراین ابتدای متن ایمیل را گوگل کردم و دیدم بعله. حدود چند صد تا وبلاگ عینا مطلب را از رو هم کپی کردند. بالاخره بعد از گشتن فراوان میان این وبلاگ‌ها دیدم هیچ کدام منبع مطلب را اعلام نکردند و نود درصد طوری مطلب را نقل کرده‌اند که انگار خواهرزاده برادرزاده‌های یونگ هستند و یونگ خودش این موضوع را به آنها گفته. باز ناامید نشدم و رفتم سراغ جستجوی زبان اصلی که فهمیدم این مطلب اصلاً از یونگ

نیست و نیچه آن را در کتاب ماورای خیر و شر گفته. لینک اصلی آن هم این است:

http://en.wikipedia.org/wiki/Master-slave_morality

خلاصه این که ... بگذریم. یک کم به جای کپی‌کاری خلاق باشیم و یک ذره هم تحقیق کنیم تا خدای نکرده کسی را به اشتباه نیندازیم.

اگر مایل بودید واژگان اخلاق اربابی را در گوگل سرچ کنید تا ببینید چند تا سایت لینک به این مطلب دادند.

۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه

همین طوری

خواب دیدم یک گوشه‌ی کافه نادری نشسته و روزنامه می‌خواند. رفتم جلو گفتم: "حق نداشتی خودت رو بکشی. باید بیشتر می‌نوشتی. تو در برابر جامعه ..." بی‌حوصله روزنامه‌اش را روی میز گذاشت. بعد در سکوت بلند شد و رفت. تو روزنامه عکس کسروی و حدادپور بود.

جستجوی این وبلاگ