۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

كتاب «آمده بودي براي خداحافظي» ميترا صادقي نقد شد

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - كتاب

نشست نقد و بررسي مجموعه‌ي داستان «آمده بودي براي خداحافظي» نوشته‌ي ميترا صادقي برگزار شد.

به گزارش بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در ابتداي جلسه، سيروس نفيسي مجموعه داستان «آمده بودي براي خداحافظي» را با رويکردي متفاوت از ديگر کتاب‌هاي نويسنده که عمدتاً در رابطه با جنگ و خاطرات جنگ و همچنين کودک و نوجوان نوشته شده‌اند، دانست.

او در ادامه‌ي اين نشست از نشست‌هاي ادبي نشر افراز به معرفي ساير کتاب‌هاي نويسنده پرداخت و آن‌ها را به اين شرح برشمرد: قصه‌هاي آسماني، داستان‌هاي كوتاه كوتاه (مجموعه داستان)، پستچي مهربان (داستان كودك)، گهواره سبز (داستان كودك)، صاحب شب‌هاي مين (مجموعه داستان)، پرنده‌هاي آبي مجنون (مجموعه داستان)، سفر مشرقي (سفرنامه حج)، مثل صداي پرنده (مجموعه داستان براي نوجوانان)، آفتاب مهرباني (داستان نوجوان)، ما هفتاد و دو نفر بوديم (مجموعه داستان) و بي من به بهشت نرو (مجموعه داستان).

پس از آن، صادقي داستان اول کتابش را که نام کتاب نيز از آن گرفته شده است، براي حاضران خواند و در ادامه، سيروس نفيسي به عنوان اولين منتقد نشست گفت: زبان داستان کار شده و پرداخت شده است و روال يکدستي دارد و از نقاط قوت مجموعه، زبان است؛ اما بحث اين‌جاست که آيا نويسنده توانسته به تشخص زباني برسد يا نه؟ بحث ديگر، زاويه ديد است که در داستان‌هاي اين مجموعه راوي‌ها عمدتاً زن هستند که به شکل اول‌شخص و يا سوم‌شخص محدود به ذهن زن ظهور يافته‌اند و فقط در دو داستان «آفتاب نبود» و «يکي از همين روزها» با راوي زن مواجه نيستيم؛ ولي محوريت داستان باز هم زنان است.

نفيسي در ادامه نبود قضاوت نويسنده و حتا راوي‌هاي اول‌شخص در داستان را نکته مثبت داستان‌ها ارزيابي کرد و درباره حضور زن در داستان‌ها افزود: در اين کتاب زنان به شکل‌هاي گوناگون (مادر، همسر، دختر، نويسنده، روستايي، شهري و...) حضور دارند؛ ولي از لحاظ رفتار و شخصيت چندان با يکديگر متفاوت نيستند و همگي در نهايت، تصويري عمومي از زناني دل‌شکسته و منفعل هستند که در حال و هوايي تلخ تنفس مي‌کنند و تنها در دو داستان «عشق توي فنجان قهوه» و «حرف تازه‌اي درباره عشق»، زن‌ها کمي مدرن‌تر هستند که در اين دو داستان هم انگار در نهايت نيروي قاهري جلو پيش‌روي بيش‌تر آن‌ها را مي‌گيرد.

او در انتها رويکرد داستان‌ها به مردها را واقع‌گرايانه خواند و نکته مثبت داستان‌ها را نبود اشاره انگشت اتهام به سوي مردان دانست و تنوع موجود در داستان‌ها را نيز چشم‌گير عنوان كرد؛ به طوري که علاوه بر مضوع اصلي که زنان هستند، به مقولاتي مانند مهاجرت، تبعات جنگ و مسائل سياسي - اجتماعي جامعه معاصر هم پرداخته مي‌شود.

پوريا فلاح در ادامه اين جلسه، زبان اثر را يکدست دانست و افزود: زبان يکدست است و خوب از کار درآمده؛ ولي به دليل استفاده زياد از ماضي بعيد کمي آزاردهنده شده است. همچنين در اين داستان‌ها حرکت باد تصاوير بسيار زيبايي را خلق کرده و در اکثر داستان‌ها اين‌گونه تصاوير وجود دارد.

نويسنده کتاب «کريسمس مبارک ماريا» به مثلث‌هاي شکل‌گرفته در داستان‌ها از جمله مثلث زن، بچه و مرد در داستان «سفر به تاريکي» اشاره کرد و آن را قدرتمند دانست.

او همچنين خست نويسنده در دادن اطلاعات، زير سؤال بردن روابط علت و معلولي، تلخ بودن جنگ و توجيه نكردن جنگ را از خصوصيات داستان‌هاي مجموعه برشمرد و در پايان افزود: داستان آخر مجموعه را نپسنديدم و به نظرم کمي شتابزده بود و شايد يکي دو داستان را بشود پيدا کرد که بهتر بود، در اين مجموعه نمي‌آمد. داستان‌ها اکثراً سرراست هستند و از تکنيک‌هاي پيچيده در آن‌ها استفاده نشده است و در اين مورد فقط داستان «حرف تازه‏اي براي عشق» کمي متفاوت و جديد است.

سپس حسين سناپور در توضيحاتي گفت: داستان‌ها را راحت و روان خواندم و به نظرم اين روان خواندن هم حسن است و هم از طرفي عيب؛ چراکه وقتي راحت مي‌خواني، يعني در داستان چيزي وجود ندارد که آدم را درگير کند و خواننده نبايد راحت بتواند به داستان بعدي برود. زبان داستان‌ها شسته و رفته است و در خدمت داستان و ماجراهاي خوبي هم دارند و صحنه‌پردازي‌ها هم خوب است.

نويسنده کتاب‌ «شمايل تاريک کاخ‌ها» اشکال کلي همه داستان‌ها را متکي به پايان بودن آن‌ها دانست و تصريح کرد: مثلاً در داستان «سفر به تاريکي» هيچ آشنايي‌اي با شخصيت‌ها به وجود نمي‌آيد و انگار داستان به‌ گونه‌اي نوشته شده که به اين برسيم آن‌ها بچه را انداختند و رفتند و ما با آدم‌ها درگير نمي‌شويم و تمرکز فقط بر گفتن ماجراست و چندان به عمق شخصيت‌ها نمي‌رود. و يا در داستان اول، داستان عشق، داستان حاشيه‌يي است و داستان اصلي برادرکشي است؛ ولي ما در داستان نمونه‌اي از برادري نمي‌بينيم که بعد برادرکشي را حس کنيم.

سناپور ادامه داد: داستان‌ها اکثرا پر از ماجراهستند و به همين دليل از لحاظ حجم مي‌توانستند بيش‌تر هم باشند؛ مثلاً داستان اول مي‌توانست 20 صفحه ادامه داشته باشد و يا در داستان دوم جاي ديالوگ خالي است و يا در داستان «سه‌شنبه‌ها کسي به قبرستان نمي‌آيد» وقتي تازه به اصل ماجرا مي‌رسيم، داستان تمام مي شود. داستان‌ها خيلي کوتاه‌اند. از طرف ديگر نسبت به ماجراها شخصيت‌ها بايد بهتر ساخته مي‌شدند و ديالوگ‌ها نيز بايد بيش‌تر بودند؛ ولي با اين حال در چيزهايي که گفته شده، داستان‌ها موفق‌اند.

مرتضي کربلايي‌لو - از ديگر نويسندگان حاضر در جلسه - گفت: خود کتاب مي‌تواند سمت و سوي نوسنده را نشان دهد. نويسنده تمام کلمات را از روي عمد و آگاهانه چيده و بايد نکته‌ها را پيدا کنيم و با اين رويکرد، داستان‌ها را تحليل کنيم. داستان‌ها خيلي فشرده‌اند و مکث ندارند، روايات پشت سر هم گفته مي‌شوند و زياده‌گويي در کار ديده نمي‌شود و اين موضوع هميشه هم بد نيست.

نويسنده کتاب «روباه و لحظه‌هاي عربي» با اشاره به استفاده از ماضي بعيد در داستان‌ها ادامه داد: در داستان اول، شروع داستان با ماضي ساده است و با ماضي بعيد تمام مي‌شود و در داستان سوم ماضي بعيد را تا پاراگراف آخر داريم. در داستان اول کنش در صحنه را نمي‌فهميم و اين‌که در زمان حال راوي در چه حالي است و دلمشغولي ما اين است که راوي در حال حاضر کجاست و در چه حالي است که دارد روايت مي‌کند. در داستان سوم کنش راوي در صحنه يادآوري چيزي است که در زمان ماضي بعيد اتفاق افتاده است. نويسنده با اين کار به راوي ابهام مي‌دهد و ابهام در لحظه حال روايت راوي، بدون مکث روايت کردن را جبران مي‌کند. و به نظر من مي‌شود داستان را با ماضي بعيد روايت کرد و تا آخر هم ماضي بعيد را نگه داشت و اين براي من جذاب بود.

همچنين فروغ کشاورز - از منتقدان حاضر در نشست - زبان داستان‌ها را پالوده و شسته و رفته خواند و آن‌ها را از جنبه طرح و مضمون و پرداخت‌ها از جمله خست در دادن اطلاعات و کوتاه نوشتن با رويکرد داستان‌هاي دهه 70 مقايسه کرد و سپس ادامه داد: بار دراماتيک داستان‌ها ابزارهاي آشنايي دارد و نگاه تازه و آشنايي‌زدايي در داستان‌ها رخ نداده و اگرچه پرداخت‌ها خوب بود؛ ولي بعضي جاها جزيي‌پردازي زيادي رخ داده و به نظر من، طرح داستان‌ها خوب است؛ ولي واکنش‌هاي انساني و روانشناختي جايش خالي است.

فرحناز عليزاده - منتقد ادبي - بار مطالبش را به سمت شخصيت‌هاي زن داستان‌ها برد و آن‌ها را مستأصل، منفعل و فاقد واکنش‌هاي عيني معرفي کرد و ادامه داد: در مورد زنان داستان که مدرن‌تر هستند، بهتر بود کنش بيروني‌تر داشته باشند و واکنش‌هاي بيش‌تري از خود نشان دهند. در داستان دوم که با يک شوک مواجه مي‌شويم، بهتر بود حس و حال زن بيش‌تر نشان داده مي‌شد تا شوک پاياني براي خواننده باورپذيرتر باشد.

سپس كيهان بهمني - مترجم و نويسنده - با اشاره به تأثيرگذاري داستان اول و دوم، تجربه ادبيات جنگ نويسنده را کمک‌رسان او در اين دو داستان دانست و تصريح كرد: در داستان اول (آمده بودي براي خداحافظي)، ما عملا چندصدايي داريم؛ صداي پاسدارها، صداي پيش‌مرگ‌هاي کرد و صداي زن‌هاي قرباني‌شده و اين موضوع بسيار براي من جذاب بود. در داستان دوم (سفر به تاريکي)، از تکنيک «ضد نقطه اوج» استفاده شده است.

اين مترجم ايجاز داستان‌ها را مفيد و آن را داراي معاني مخفي دانست که خواننده خود بايد معاني را درک کند.

بهمني در پايان تنها ايراد کتاب را سياه بودن تمام داستان‌هاي آن دانست و تأکيد کرد که داستان بايد کمي هم اميد بدهد.

محمدجواد جزيني - نويسنده و منتقد ادبيات داستاني - نيز گفت: اين مجموعه به نظر من يک مجموعه تجربي است و نويسنده از حوزه تجربه خويش خارج نشده است و بايد در آينده شاهد تغيير شگردها از سوي نويسنده باشيم؛ چرا که در اين‌جا فضاسازي‌ها و همچنين زبان خيلي تکرارشده به نظر مي‌رسد و به نظر من يک نوع کليشه از فضاسازي است.

در ادامه جلسه، مردعلي مرادي - از ديگر منتقدان و نويسندگان حاضر - موضوعات داستان‌ها را خوب دانست و افزود: نويسنده با اين‌که خانم است؛ ولي به مواضع فمينيستي نزديک نشده و به نظر من داستان‌ها فقط داستان زن نيست و مي‌تواند براي مردها هم اتفاق بيافتد و نويسنده نگاه انساني دارد.

او مشکل داستان‌ها را فراموش کردن آن‌ها پس از چندي از سوي خواننده دانست و در تشريح دلايلش گفت: مشکل اين‌جاست که نويسنده لب کلام را مي‌خواهد در دو خط داستان بگويد و چون رابطه آدم‌ها ساخته نمي‌شود؛ مثل داستان اول و يا داستان چهارم، داستان‌ها فراموش مي‌شوند و به نظر من داستان بايد ياد خواننده بماند.

يوسف انصاري - نويسنده و منتقد - هم در ادامه نشست، با اشاره به اين‌که ماجرا در اين کتاب سوار بر داستان است، گفت: بايد کمي از غلظت ماجراها گرفته مي‌شد تا بتوان با شخصيت‌هاي داستان همذات‌پنداري کرد و دليل اين‌که اين همذات‌پنداري رخ نمي‌دهد، به نظر من استفاده از ماضي بعيد است و بعد خاطراتي که در داستان‌ها وجود دارد و به دليل آن‌که فقط ماجرا وجود دارد و اين‌که داستان درباره شخصيت حرف نمي‌زند، داستان‌ها در خاطرمان نمي‌ماند. درواقع ما زماني داستاني را به خاطر مي‌سپاريم که به شخصيت‌هاي آن نزديک شويم.

در ادامه جلسه، پريا نفيسي، آرزو خمسه، فاطمه قدرتي و علي‌الله سليمي هم به بيان نظرات خود پرداختند و نقاط قوت و ضعف داستان‌ها را از منظر خود بيان کردند.

در انتهاي جلسه، ميترا صادقي - نويسنده کتاب - با تشکر از حاضران، درباره اين‌که چرا آن‌جايي که قصه بايد آغاز شود، تمام مي‌شود، گفت: شايد يک روند اجتماعي روي ذهن من اين‌قدر تأثير گذاشته که قصه‌هايم از جايي که بايد شروع شود، تمام مي‌شود و به نظر من اين روند اجتماعي مرا به اين‌جا که همان سکوت وحشتناک است، کشانده و باز به نظر من اين سکوت انگار دامن‌گير همه است. حالا چطور مي‌شود فکر کرد مي‌توان کاري انجام داد؛ در حالي که واقعاً نمي‌توانيم و من در داستان‌هايم نمي‌خواستم اميد واهي بدهم و به همين خاطر زن‌ها شايد منفعل به نظر برسند.

انتهاي پيام

۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

نقدی بر "نوشیدن مه در باغ نارنج"

نوشیدن مه در باغ نارنج
اگر روزی مرتضا کربلایی‌لو نوشتن را کنار بگذارد بی‌تردید باید به سراغ نقاشی برود. شک نکنید تابلوهای کربلایی‌لو هم به زیبایی نوشته‌هایش خواهد بود. نوشیدن مه در باغ نارنج شما را به تماشای یکی از همین تابلوهای زیبا می‌برد.
ایستگاهی آرام و زیبا در نقطه‌ای نامعلوم. کریم در ایستگاه از قطار پیاده می‌شود. از خلال صحبت‌های او با پیرمرد سوزنبان بازنشسته درمی‌یابیم که راهیِ خانه‌ی روحانی صاحبدلی به‌نام حاج‌آقا علیاری است. کریم سوار بر دوچرخه به همراه پیرمرد راهی ته‌ِ روستا و باغ نارنج می‌شود و ...

نویسنده از اولین خطوط داستان خواننده را با خود به تماشای یک تابلوی زیبا می‌برد. تابلویی که کربلایی‌لو با دقت و حوصله‌ی کافی ایماژهای بصری، آوایی و ... را در کنار هم قرار می‌دهد تا خواننده‌ی خسته و دل‌زده از زندگی پرهیاهوی شهری را به سفری در عالم خواب و خیال ببرد. نویسنده با وسواسی مثال‌زدنی برای ارائه‌ی تصاویر ذهنی خود از ایماژهای متعدد کمک گرفته است. تصاویر ارائه شده در کتاب غالباً از نوع و جنسی هستند که خواننده‌ی ایرانی برای درک حسی این تصاویر چندان به زحمت نمی‌افتد و با بازگشتی حسی به گذشته، هر یک از خوانندگان تجربیات مشابهی را در پس‌زمینه‌ی ذهن خود می‌یابند. به عبارت دیگر مرتضا کربلایی‌لو با ترفندی آگاهانه به توصیه‌ی منتقدان بزرگ ادبی همچون ریچاردز و پرینس عمل کرده و برای ارائه‌ی تصاویر ذهنی خود از صرف تعریف فراتر رفته و به خواننده‌ی خود این امکان را می‌دهد که این تصاویر را به‌مثابه‌ تجربیاتی آشنا درک و لمس کنند.
نوشیدن مه در باغ نارنج رمان کوتاهی (novelette) است که قصد ندارد با کنش‌های شدید عاطفی ذهن خواننده را مشوش کند. طرح داستان ساده و بدون پیچیدگی است. نویسنده برای موضوع به سراغ یکی از قدیمی‌ترین کهن‌الگوهای بشر – یا شاید بتوان گفت مهمترین کهن‌الگو – رفته است: تفرد (individuation). حرکت از نقطه الف و رسیدن به نقطه ب. و آنچه در این مسیر عاید کریم، قهرمان داستان، می‌شود بلوغ فکر و کشف و شهود است که در واپسین صفحات داستان این بلوغ به‌آرامی سایر کنش‌های داستان به خواننده ثابت می‌شود.
کربلایی‌لو با فلسفه نیز بدون شک آشنا است. نیازی نیست در رزومه‌ی تحصیلی نویسنده کارشناسی‌ارشد فلسفه را ببینیم. در نوشیدن مه در باغ نارنج رگه‌هایی از معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و حتی نشانه‌شناسی اِکویی نیز به خوبی قابل مشاهده است:
... اگر هم کسی کتابی می‌نویسد می‌خواهد بگوید چرا به کلمات هستی نگاه نمی‌اندازید بخوانید. ما الان درون این کلمه‌ی کوشکی نشستیم که به لطف کریم‌جان در [حال] گرم شدن است. اطرافمان دورتادور با کلمات سبز رنگ پوشیده شده. شما یک کلمه، من یک کلمه. غیر از این است؟ (ص 79)

کریم مجبور نیست همچون مساح کا، (k) شخصیت داستان رمان قصر کافکا، تا به انتهای داستان به دنبال یافتن راهی به قصرِ حقیقت باشد. هدف مساحِ کافکا دیدار با کس یا کسانی است که او را استخدام کرده‌اند اما تا به آخر داستان فاصله‌ی او با واقعیت حفظ می‌شود و کافکا او را در همان حال سرگشتگی رها می‌کند. قرار نیست مساح کافکا هیچ‌گاه راهی به درون قصر بیابد چون در عالم واقع نیز قرار نیست انسان به دیدار ذات حق نائل شود. اما نویسنده‌ی نوشیدن مه در باغ نارنج کریم را در سرگشتگی رها نمی‌کند. حداقل می‌توان گفت ظاهراً کریم یک پله از نردبان معرفت بالا می‌رود.
از دیدگاه روش‌های نقد درون‌کاو (Intrinsic) و صورت‌گرا داستان نوشیدن مه در باغ نارنج نمونه‌ی خوبی است از قطعه‌ای ادبی که فارغ از عناصر بیرونی قابل نقد است. تمام آنچه برای نقد این اثر مورد نیاز است در دل متن قرار دارد. برای درک و تاویل این متن نه به دانستن جو اجتماعی‌ و فضای سیاسی پیرامون نویسنده نیاز است و نه به در نظر گرفتن طیف مخاطب اثر. باغ نارنج اثری قائم به ذات و مستقل است.
طرح نقائص رمان نوشیدن مه در باغ نارنج – که پیش‌تر در جلسه‌ای با حضور نویسنده به تفصیل مطرح شد – چیزی از زیبایی‌های رمان را کم نمی‌کند. نویسنده‌ی مفید آقا به خوبی واقف است که حتی اسطوره‌های عالم ادبیات همچون ارنست همینگوی نیز در پس سال‌ها تلاش و خلق آثار بزرگی همچون خورشید همچنان می‌درخشد و وداع با اسلحه، ناگهان در میانه‌ی مسیر خود آثاری ضعیف‌تر همچون گذر از رودخانه و به سوی جنگل و یا باغ عدن را ارائه می‌دهند. اما همان‌طور که یک رمان ضعیف (البته به زعم تعدادی اندک از منتقدان) مانع از این نمی‌شود که همینگوی پیرمرد و دریا را خلق کند، از نویسنده‌ی مفید آقا نیز انتظار می‌رود بدون دلسردی و با تلاشی دو چندان بار دیگر خوانندگان مشتاق خود را شگفت‌زده کند.
کلام آخر. مرتضا کربلایی‌لو راهی را آغاز کرده که به قول رابرت فراست، در شعر «راهی که طی نشد» کمتر کسی آن را پیموده است. راهی با علف‌های بلند که خبر از عبور تعدادی انگشت‌شمار مسافر می‌دهد. راهی که پیچ می‌خورد و در پشت بوته‌ها از نظر مخفی می‌شود و نمی‌توان عاقبت رفتنِ در آن را پیش‌بینی کرد. نمی‌دانم در پشت آن پیچ چه چیزی در انتظار او است. نمی‌دانم اگر روزی بعد از ده یا بیست سال کربلایی‌لو با حسرت به گذشته بنگرد آرزو کند که ای کاش راه دوم را می‌پیمود. اما در یک نکته تردیدی ندارم. کربلایی‌لو پس از گذر از پیچ‌و‌خم‌های متعدد نویسنده‌ای کارکشته با نثری زیبا خواهد شد.
منتشر شده در روزنامه شرق شنبه ۲۳ مرداد

«مزار در همین حوالی» نوشته ی کاوه فولادی نسب نقد شد


جلسه نقد مجموعه داستان «مزار در همین حوالی» نوشته کاوه فولادی نسب برگزار شد.
در دومین نشست از سلسله نشست های نقد افراز كه روز گذشته (دوشنبه، ۳۱ خردادماه) برپا شد، ابتدا یوسف انصاری - مجری جلسه - از فولادی نسب خواست داستان بخواند كه این نویسنده داستان کوتاه «دریچه ها»، نخستین داستان مجموعه اش، را برای حاضران خواند.
در ادامه، قباد آذرآیین صحبت خود را درباره «مزار در همین حوالی» با تقسیم بندی داستان ها به چهار گروه آغاز کرد و این چهار گروه را چنین برشمرد: داستان های موقعیت و حادثه محور، داستان های نوستالژیک، داستان های محض و داستان های با محوریت جنگ و تبعات آن.
این داستان نویس در ادامه با اشاره به تک تک داستان های مجموعه، به بیان نقاط قوت و ضعف آن ها پرداخت. از جمله نقاط قوتی که آذرآیین مطرح کرد، به استفاده مناسب از فلاش بک، موفقیت در انتقال احساس و توجه به روایت می توان اشاره كرد.
او همچنین زاویه دید برخی از داستان های مجموعه را مناسب آن ها ندانست و در پایان گفت:وقتی شروع به خواندن کتاب کردم، شناسنامه کتاب را نگاه نکردم. بعد از خواندن کتاب که شناسنامه را دیدم و سن و سال نویسنده را فهمیدم، با خودم گفتم باید به او تبریک گفت.
آذرآیین بهترین داستان مجموعه را داستان «بوی سوپ روی پیاده رو» دانست.
کیهان بهمنی نیز صحبت خود را با اشاره به این موضوع آغاز کرد که مجموعه داستان «مزار در همین حوالی» از معدود آثاری است که خواننده وقتی شروع به خواندنش می کند، دلش می خواهد تا پایان آن را بخواند.
این مترجم سادگی داستان ها و دوری نویسنده از ژست های باب روز را از نقاط قوت این مجموعه ارزیابی کرد.
بهمنی در ادامه با اشاره به حضور پلات در داستان های این مجموعه، خصلت داستان گویی را از بارزترین ویژگی های آن برشمرد.
او با اشاره به نثر آثار همینگوی و استفاده او از جملات کوتاه برای بالا بردن ضرباهنگ داستان، مجموعه داستان «مزار در همین حوالی» را هم واجد همین ویژگی برشمرد.
این مترجم سپس با تأکید بر عنصر شخصیت پردازی در داستان، به این موضوع اشاره کرد که در هرکدام از داستان های این مجموعه که تعداد شخصیت ها کم است، نویسنده به خوبی از عهده شخصیت پردازی برآمده؛ اما هرچه تعداد شخصیت ها در داستان ها بیش تر می شود، شخصیت پردازی شان هم ضعیف تر می شود.
بهمنی بهترین داستان های مجموعه را «دریچه ها» و «تلألو» دانست.
پس از پایان صحبت های منتقدان، به پیشنهاد مجری جلسه، میهمانان و حاضران نیز به بیان نظرات خود پرداختند.

جستجوی این وبلاگ