خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - كتاب
نشست نقد و بررسي مجموعهي داستان «آمده بودي براي خداحافظي» نوشتهي ميترا صادقي برگزار شد.
به گزارش بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در ابتداي جلسه، سيروس نفيسي مجموعه داستان «آمده بودي براي خداحافظي» را با رويکردي متفاوت از ديگر کتابهاي نويسنده که عمدتاً در رابطه با جنگ و خاطرات جنگ و همچنين کودک و نوجوان نوشته شدهاند، دانست.
او در ادامهي اين نشست از نشستهاي ادبي نشر افراز به معرفي ساير کتابهاي نويسنده پرداخت و آنها را به اين شرح برشمرد: قصههاي آسماني، داستانهاي كوتاه كوتاه (مجموعه داستان)، پستچي مهربان (داستان كودك)، گهواره سبز (داستان كودك)، صاحب شبهاي مين (مجموعه داستان)، پرندههاي آبي مجنون (مجموعه داستان)، سفر مشرقي (سفرنامه حج)، مثل صداي پرنده (مجموعه داستان براي نوجوانان)، آفتاب مهرباني (داستان نوجوان)، ما هفتاد و دو نفر بوديم (مجموعه داستان) و بي من به بهشت نرو (مجموعه داستان).
پس از آن، صادقي داستان اول کتابش را که نام کتاب نيز از آن گرفته شده است، براي حاضران خواند و در ادامه، سيروس نفيسي به عنوان اولين منتقد نشست گفت: زبان داستان کار شده و پرداخت شده است و روال يکدستي دارد و از نقاط قوت مجموعه، زبان است؛ اما بحث اينجاست که آيا نويسنده توانسته به تشخص زباني برسد يا نه؟ بحث ديگر، زاويه ديد است که در داستانهاي اين مجموعه راويها عمدتاً زن هستند که به شکل اولشخص و يا سومشخص محدود به ذهن زن ظهور يافتهاند و فقط در دو داستان «آفتاب نبود» و «يکي از همين روزها» با راوي زن مواجه نيستيم؛ ولي محوريت داستان باز هم زنان است.
نفيسي در ادامه نبود قضاوت نويسنده و حتا راويهاي اولشخص در داستان را نکته مثبت داستانها ارزيابي کرد و درباره حضور زن در داستانها افزود: در اين کتاب زنان به شکلهاي گوناگون (مادر، همسر، دختر، نويسنده، روستايي، شهري و...) حضور دارند؛ ولي از لحاظ رفتار و شخصيت چندان با يکديگر متفاوت نيستند و همگي در نهايت، تصويري عمومي از زناني دلشکسته و منفعل هستند که در حال و هوايي تلخ تنفس ميکنند و تنها در دو داستان «عشق توي فنجان قهوه» و «حرف تازهاي درباره عشق»، زنها کمي مدرنتر هستند که در اين دو داستان هم انگار در نهايت نيروي قاهري جلو پيشروي بيشتر آنها را ميگيرد.
او در انتها رويکرد داستانها به مردها را واقعگرايانه خواند و نکته مثبت داستانها را نبود اشاره انگشت اتهام به سوي مردان دانست و تنوع موجود در داستانها را نيز چشمگير عنوان كرد؛ به طوري که علاوه بر مضوع اصلي که زنان هستند، به مقولاتي مانند مهاجرت، تبعات جنگ و مسائل سياسي - اجتماعي جامعه معاصر هم پرداخته ميشود.
پوريا فلاح در ادامه اين جلسه، زبان اثر را يکدست دانست و افزود: زبان يکدست است و خوب از کار درآمده؛ ولي به دليل استفاده زياد از ماضي بعيد کمي آزاردهنده شده است. همچنين در اين داستانها حرکت باد تصاوير بسيار زيبايي را خلق کرده و در اکثر داستانها اينگونه تصاوير وجود دارد.
نويسنده کتاب «کريسمس مبارک ماريا» به مثلثهاي شکلگرفته در داستانها از جمله مثلث زن، بچه و مرد در داستان «سفر به تاريکي» اشاره کرد و آن را قدرتمند دانست.
او همچنين خست نويسنده در دادن اطلاعات، زير سؤال بردن روابط علت و معلولي، تلخ بودن جنگ و توجيه نكردن جنگ را از خصوصيات داستانهاي مجموعه برشمرد و در پايان افزود: داستان آخر مجموعه را نپسنديدم و به نظرم کمي شتابزده بود و شايد يکي دو داستان را بشود پيدا کرد که بهتر بود، در اين مجموعه نميآمد. داستانها اکثراً سرراست هستند و از تکنيکهاي پيچيده در آنها استفاده نشده است و در اين مورد فقط داستان «حرف تازهاي براي عشق» کمي متفاوت و جديد است.
سپس حسين سناپور در توضيحاتي گفت: داستانها را راحت و روان خواندم و به نظرم اين روان خواندن هم حسن است و هم از طرفي عيب؛ چراکه وقتي راحت ميخواني، يعني در داستان چيزي وجود ندارد که آدم را درگير کند و خواننده نبايد راحت بتواند به داستان بعدي برود. زبان داستانها شسته و رفته است و در خدمت داستان و ماجراهاي خوبي هم دارند و صحنهپردازيها هم خوب است.
نويسنده کتاب «شمايل تاريک کاخها» اشکال کلي همه داستانها را متکي به پايان بودن آنها دانست و تصريح کرد: مثلاً در داستان «سفر به تاريکي» هيچ آشنايياي با شخصيتها به وجود نميآيد و انگار داستان به گونهاي نوشته شده که به اين برسيم آنها بچه را انداختند و رفتند و ما با آدمها درگير نميشويم و تمرکز فقط بر گفتن ماجراست و چندان به عمق شخصيتها نميرود. و يا در داستان اول، داستان عشق، داستان حاشيهيي است و داستان اصلي برادرکشي است؛ ولي ما در داستان نمونهاي از برادري نميبينيم که بعد برادرکشي را حس کنيم.
سناپور ادامه داد: داستانها اکثرا پر از ماجراهستند و به همين دليل از لحاظ حجم ميتوانستند بيشتر هم باشند؛ مثلاً داستان اول ميتوانست 20 صفحه ادامه داشته باشد و يا در داستان دوم جاي ديالوگ خالي است و يا در داستان «سهشنبهها کسي به قبرستان نميآيد» وقتي تازه به اصل ماجرا ميرسيم، داستان تمام مي شود. داستانها خيلي کوتاهاند. از طرف ديگر نسبت به ماجراها شخصيتها بايد بهتر ساخته ميشدند و ديالوگها نيز بايد بيشتر بودند؛ ولي با اين حال در چيزهايي که گفته شده، داستانها موفقاند.
مرتضي کربلاييلو - از ديگر نويسندگان حاضر در جلسه - گفت: خود کتاب ميتواند سمت و سوي نوسنده را نشان دهد. نويسنده تمام کلمات را از روي عمد و آگاهانه چيده و بايد نکتهها را پيدا کنيم و با اين رويکرد، داستانها را تحليل کنيم. داستانها خيلي فشردهاند و مکث ندارند، روايات پشت سر هم گفته ميشوند و زيادهگويي در کار ديده نميشود و اين موضوع هميشه هم بد نيست.
نويسنده کتاب «روباه و لحظههاي عربي» با اشاره به استفاده از ماضي بعيد در داستانها ادامه داد: در داستان اول، شروع داستان با ماضي ساده است و با ماضي بعيد تمام ميشود و در داستان سوم ماضي بعيد را تا پاراگراف آخر داريم. در داستان اول کنش در صحنه را نميفهميم و اينکه در زمان حال راوي در چه حالي است و دلمشغولي ما اين است که راوي در حال حاضر کجاست و در چه حالي است که دارد روايت ميکند. در داستان سوم کنش راوي در صحنه يادآوري چيزي است که در زمان ماضي بعيد اتفاق افتاده است. نويسنده با اين کار به راوي ابهام ميدهد و ابهام در لحظه حال روايت راوي، بدون مکث روايت کردن را جبران ميکند. و به نظر من ميشود داستان را با ماضي بعيد روايت کرد و تا آخر هم ماضي بعيد را نگه داشت و اين براي من جذاب بود.
همچنين فروغ کشاورز - از منتقدان حاضر در نشست - زبان داستانها را پالوده و شسته و رفته خواند و آنها را از جنبه طرح و مضمون و پرداختها از جمله خست در دادن اطلاعات و کوتاه نوشتن با رويکرد داستانهاي دهه 70 مقايسه کرد و سپس ادامه داد: بار دراماتيک داستانها ابزارهاي آشنايي دارد و نگاه تازه و آشناييزدايي در داستانها رخ نداده و اگرچه پرداختها خوب بود؛ ولي بعضي جاها جزييپردازي زيادي رخ داده و به نظر من، طرح داستانها خوب است؛ ولي واکنشهاي انساني و روانشناختي جايش خالي است.
فرحناز عليزاده - منتقد ادبي - بار مطالبش را به سمت شخصيتهاي زن داستانها برد و آنها را مستأصل، منفعل و فاقد واکنشهاي عيني معرفي کرد و ادامه داد: در مورد زنان داستان که مدرنتر هستند، بهتر بود کنش بيرونيتر داشته باشند و واکنشهاي بيشتري از خود نشان دهند. در داستان دوم که با يک شوک مواجه ميشويم، بهتر بود حس و حال زن بيشتر نشان داده ميشد تا شوک پاياني براي خواننده باورپذيرتر باشد.
سپس كيهان بهمني - مترجم و نويسنده - با اشاره به تأثيرگذاري داستان اول و دوم، تجربه ادبيات جنگ نويسنده را کمکرسان او در اين دو داستان دانست و تصريح كرد: در داستان اول (آمده بودي براي خداحافظي)، ما عملا چندصدايي داريم؛ صداي پاسدارها، صداي پيشمرگهاي کرد و صداي زنهاي قربانيشده و اين موضوع بسيار براي من جذاب بود. در داستان دوم (سفر به تاريکي)، از تکنيک «ضد نقطه اوج» استفاده شده است.
اين مترجم ايجاز داستانها را مفيد و آن را داراي معاني مخفي دانست که خواننده خود بايد معاني را درک کند.
بهمني در پايان تنها ايراد کتاب را سياه بودن تمام داستانهاي آن دانست و تأکيد کرد که داستان بايد کمي هم اميد بدهد.
محمدجواد جزيني - نويسنده و منتقد ادبيات داستاني - نيز گفت: اين مجموعه به نظر من يک مجموعه تجربي است و نويسنده از حوزه تجربه خويش خارج نشده است و بايد در آينده شاهد تغيير شگردها از سوي نويسنده باشيم؛ چرا که در اينجا فضاسازيها و همچنين زبان خيلي تکرارشده به نظر ميرسد و به نظر من يک نوع کليشه از فضاسازي است.
در ادامه جلسه، مردعلي مرادي - از ديگر منتقدان و نويسندگان حاضر - موضوعات داستانها را خوب دانست و افزود: نويسنده با اينکه خانم است؛ ولي به مواضع فمينيستي نزديک نشده و به نظر من داستانها فقط داستان زن نيست و ميتواند براي مردها هم اتفاق بيافتد و نويسنده نگاه انساني دارد.
او مشکل داستانها را فراموش کردن آنها پس از چندي از سوي خواننده دانست و در تشريح دلايلش گفت: مشکل اينجاست که نويسنده لب کلام را ميخواهد در دو خط داستان بگويد و چون رابطه آدمها ساخته نميشود؛ مثل داستان اول و يا داستان چهارم، داستانها فراموش ميشوند و به نظر من داستان بايد ياد خواننده بماند.
يوسف انصاري - نويسنده و منتقد - هم در ادامه نشست، با اشاره به اينکه ماجرا در اين کتاب سوار بر داستان است، گفت: بايد کمي از غلظت ماجراها گرفته ميشد تا بتوان با شخصيتهاي داستان همذاتپنداري کرد و دليل اينکه اين همذاتپنداري رخ نميدهد، به نظر من استفاده از ماضي بعيد است و بعد خاطراتي که در داستانها وجود دارد و به دليل آنکه فقط ماجرا وجود دارد و اينکه داستان درباره شخصيت حرف نميزند، داستانها در خاطرمان نميماند. درواقع ما زماني داستاني را به خاطر ميسپاريم که به شخصيتهاي آن نزديک شويم.
در ادامه جلسه، پريا نفيسي، آرزو خمسه، فاطمه قدرتي و عليالله سليمي هم به بيان نظرات خود پرداختند و نقاط قوت و ضعف داستانها را از منظر خود بيان کردند.
در انتهاي جلسه، ميترا صادقي - نويسنده کتاب - با تشکر از حاضران، درباره اينکه چرا آنجايي که قصه بايد آغاز شود، تمام ميشود، گفت: شايد يک روند اجتماعي روي ذهن من اينقدر تأثير گذاشته که قصههايم از جايي که بايد شروع شود، تمام ميشود و به نظر من اين روند اجتماعي مرا به اينجا که همان سکوت وحشتناک است، کشانده و باز به نظر من اين سکوت انگار دامنگير همه است. حالا چطور ميشود فکر کرد ميتوان کاري انجام داد؛ در حالي که واقعاً نميتوانيم و من در داستانهايم نميخواستم اميد واهي بدهم و به همين خاطر زنها شايد منفعل به نظر برسند.
انتهاي پيام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر