۱۳۹۱ اردیبهشت ۳, یکشنبه

حفره‌ای تا آمریکا


«حفره‌ای در آمریکا» یک خانواده ایرانی و آمریکایی را پیوند ‌زد
کیهان بهمنی رمان «حفره‌ای در آمریکا» نوشته آن تایلر که داستان زندگی یک خانوداه ایرانی در پیوند با یک خانواده آمریکایی روایت می‌کند به فارسی ترجمه کرد.
کیهان بهمنی مترجم که این روزها در ایران به سر می‌برد در گفتگو با خبرنگار مهر، گفت: به تازگی ترجمه نمایشنامه‌ای از دن دلیلو را با عنوان «والپارایزو» به پایان رساندم که این کتاب مدت کوتاهی است برای اخذ مجوز چاپ توسط نشر افراز به ارشاد، ارسال شده است. این کتاب یک نمایشنامه کوتاه با محوریت مساله شهرت در جامعه غربی و نقش مخرب آن است.
وی افزود: پیش از این پدرام لعل‌بخش نمایشنامه «خون عشق دروغین» دلیلو را ترجمه کرده بود و «والپارایزو» هم کتاب دیگری از این نویسنده است که ترجمه‌اش را من به عهده گرفتم. دن دلیلو یک نویسنده پست مدرن آمریکایی است که در این اثرش به تفکر و اندیشه شهر‌ت‌طلبی و هالیوود حمله کرده و سعی کرده پوشالی بودن آن را نشان بدهد.
بهمنی گفت: دن دلیلو را بیشتر به عنوان یک رمان‌نویس می‌شناسند و عامل اصلی شهرتش، داستان‌های او هستند. او چند نمایشنامه‌ هم دارد، که از میان آنها این نمایشنامه که درباره آن تضویح داده شد در دهه 80 میلادی نوشته شده است.
این مترجم ادامه داد: کتاب دیگری که به تازگی از طرف نشر افراز، با ترجمه من به ارشاد رفته، رمان «حفره‌ای تا آمریکا» نوشته آن تایلر نویسنده آمریکایی و همسر تقی مدرسی است. این رمان که در سال 2006 منتشر شده است، درباره زندگی یک خانواده ایرانی است که در آمریکا زندگی می‌کنند که با یک خانواده آمریکایی رفت و آمد دارند و موضوع فرزند‌خواندگی از کشوری دیگر، موجب پیوند این دو خانواده می‌شود.
مترجم کتاب «قطار 3 و 10 دقیقه به یوما» درباره آثار در انتظار چاپش گفت: «زندگی وحشی» نوشته ریچارد فورد هم در ارشاد است و در انتظار گرفتن مجوز به سر می‌برند.

۱۳۹۱ فروردین ۱۰, پنجشنبه

خبر جدید




«بن لادن‌ها» با «چمدان»‌ به نمایشگاه کتاب می‌آیند

کتاب «بن‌لادن‌ها» به عنوان یک کتاب پژوهشی در حوزه تاریخ، در بیست و پنجمین نمایشگاه کتاب تهران توسط انتشارات ثالث عرضه خواهد شد.

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب بن‌لادن‌ها نوشته استیو کول، نویسنده آمریکایی با ترجمه کیهان بهمنی رویکردی مستندگونه به زندگی خاندان بن لادن به ویژه اسامه بن لادن دارد و همه فعالیت‌های پیش از چاپ آن انجام شده و قرار است به زودی توسط انتشارات ثالث چاپ شده تا در نمایشگاه کتاب تهران عرضه شود.

این کتاب مجوز چاپ را دریافت کرده و با مطالبی درباره چگونگی شکل‌گیری حکومت سعودی‌ها و ارتباط آنها با خاندان بن لادن منتشر می‌شود. 60 صفحه از این کتاب مربوط به اسنادی است که در دادگاه‌های آمریکا و درباره پرونده‌های مختلف خاندان بن لادن و افراد مرتبط با آنها ارائه شده است.

کتاب دیگری که نشر ثالث آن را در نمایشگاه کتاب تهران عرضه خواهد کرد، چمدان نام دارد که مجموعه داستانی از سرگی دوْلاتف نویسنده شهیر روسی است. این نویسنده تا به حال در ایران معرفی نشده است. چمدان شامل 8 داستان کوتاه است که دوْلاتف به خاطر فرارش از روسیه به آمریکا نوشته است.

این نویسنده و روزنامه‌نگار به دلیل ممنوعیت فعالیت روزنامه‌نگاریش در روسیه،‌ در سال‌های دهه 80 به آمریکا رفته و این کتاب را نوشته است. داستان‌های این کتاب درباره اسباب و وسایلی است که او در این سفر به همراه خود داشته است. هرکدام از اسباب درون چمدان دوْلاتف تبدیل به آیتمی برای نگارش این داستان‌ها شده‌اند. به عنوان مثال او لباس، جوراب یا چکمه درون چمدانش را بهانه قرار داده و داستانی خلق کرده است.

هر دو کتاب بن‌لادن‌ها و چمدان تا چندی دیگر توسط انتشارات ثالث منتشر شده و در نمایشگاه کتاب تهران عرضه خواهند شد.

۱۳۹۰ بهمن ۱۰, دوشنبه

داستانک

داستانک
این بار که دیدمش چروک‌های صورتش بیشتر شده بود. چشم‌هایش هم دیگه حالت شادابی قبل رو نداشتند. می‌شد اثر نقاش عمر را تو چهره‌اش دید. حالا موهای سفیدش بیشتر توی ذوق می‌زدند. خوب نگاهش کردم. بهش گفتم داری پیر می‌شی رفیق. بعد از جلوی آینه کنار رفتم.


۱۳۹۰ بهمن ۷, جمعه

انتخاب

انتخاب

دابلیو هیلتون یانگ (1952)

برگردان: کیهان بهمنی

ویلیام قبل از سفر به آینده یک دوربین و یک ضبط‌صوت خرید و تندنویسی را هم یاد گرفت. آن شب همه چیز برای رفتنش مهیا بود. قهوه درست کردیم و گیلاس‌ها و برندی را هم آماده گذاشتیم برای وقتی که برگشت.

بهش گفتم:"خدانگهدار. زود برگرد."

گفت: "حتماً."

با دقت نگاهش کردم. غیب و ظاهر شدنش یک چشم به هم زدن هم طول نکشید. انگار همان ثانیه‌ای که به هوا رفت به شکلی تمیز دوباره فرود آمد. اصلاً هم ظاهرش تغییر نکرده بود. فکر می‌کردیم سفرش چند سالی طول بکشد.

"خوب؟"

گفت: "خوب. بیا قهوه بخوریم."

برایش قهوه ریختم. دیگر نمی‌توانستم صبر کنم. فنجان قهوه را که دادم دستش گفتم: "خوب؟"

"خوب٬ راستش٬ چیزی یادم نمیاد."

"یادت نمیاد؟"

لحظه‌ای به فکر فرو رفت و بعد با لحنی غمزده گفت: "هیچی یادم نمیاد."

"پس یادداشت‌هات چی؟ دوربین٬ ضبط‌صوت؟"

ورق‌های دفترچه سفید بود. نشانگر دوربین مثل قبل روی عدد یک بود. کاست را هم اصلاً تو ضبط نگذاشته بود.

با لحنی شاکی گفتم: "محض رضای خدا! آخر چرا؟ چی شد؟ هیچی یادت نمانده؟"

"فقط یک چیز."

"چی؟"

"همه چی را بهم نشان دادند. بعد بهم اختیار دادند که تصمیم بگیرم بعد از بازگشتم آن چیزها را به خاطر بیاورم یا نه."

"لابد تو هم گفتی نه؟ آما آخر این چه کار عجیبی بود که ...؟"

گفت: "آره٬ قبول داری؟ آدم در می‌ماند چرا؟"

جستجوی این وبلاگ