خداحافظ گریکوپر
خانه کوچک ادبیات
۱۳۹۰ تیر ۱۴, سهشنبه
همین طوری
خواب دیدم یک گوشهی کافه نادری نشسته و روزنامه میخواند. رفتم جلو گفتم: "حق نداشتی خودت رو بکشی. باید بیشتر مینوشتی. تو در برابر جامعه ..." بیحوصله روزنامهاش را روی میز گذاشت. بعد در سکوت بلند شد و رفت. تو روزنامه عکس کسروی و حدادپور بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
جستجوی این وبلاگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر