۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

چالش فلسفی

چالش فلسفی

چند لحظه ای بود که تو نخش بودم. بدجوری تو فکر بود. اصلاً تو این دنیا نبود. یعنی داشت به چی فکر می‌کرد. یعنی چه مساله‌ی مهم فلسفی ذهنش را مشغول کرده بود. تو یک عالم دیگری بود. انگار تنها کار مهم براش حل این مساله‌ی فلسفی بود. شاید درگیر مساله‌ی ابراهیم شده بود. شاید ترس و لرز کی‌یر کگارد دچار تزلزلش کرده بود. شاید یاسپرس یا هوسرل. نه که زنده بگور را خوانده باشه و اصلاً کلاً با مساله‌ی زندگی دچار مشکل شده باشه. یا شاید داره به زن اثیری و پیرمرد خنزر پنزری فکر می‌کنه. گاهی حین راه رفتن نگاهش به نقطه‌ای نامعلوم خیره می‌ماند. نقطه‌ای در ناکجاآباد زمان و مکان...

× × ×

تو این گیر و دار این یارو هم ول نمی‌کنه. یک ساعت دنبالم راه افتاده و بر و بر من را نگاه می‌کنه ... حالا با این یکی چکار کنم. لعنتی بالاخره از دستت راحت می‌شوم. بالاخره یک کاریت می‌کنم. صبر کن. تا خونه تحمل می‌کنم. بزن به چاک. برو اون طرف لعنتی. نخیر. فایده نداره. امانم را بریده. آخیش بهتر شد. اِ اِ اِ . باز که برگشتی همون جا. ...
× × ×
یاد داستان‌های تولستوی و داستایوسکی افتاده بودم. شب‌های روشن ... جنایت و مکافات. این دختره درست شبیه یکی از آن دخترهای روس بود و من آس و پاس هم که جون می‌کندم یک موجود روشنفکر از جنس مخالف پیدا کنم تا شاید به واسطه‌ی او بتونم یک پیرزن رباخوار یا یک موجود بدردنخور دیگر را از هستی ساقط کنم و بعد خودم بیفتم به مکافات. عین راسکولنیکوف. نه فایده نداره. باید بروم باهاش صحبت کنم .... اِ چرا وایستاد ...

× × ×
دیگه طاقت ندارم. باید کفشم رو دربیارم این سنگریزه لعنتی رو از توش در بیارم وگرنه تا خود خونه اذیتم می‌کنه. نیم ساعتی هست دارم سعی می‌کنم یک جوری از دستش خلاص بشوم. هر کاری می‌کنم با انگشت‌هام بفرستمش یک گوشه نمی‌شه. باید کفشم رو در بیارم. به درک که جورابم رنگیه. اینجا که کسی من را نمی‌بینه. اه. این یارو هم که ول نمی‌کنه ...

۲ نظر:

مریم گفت...

سلام
سلام
سلام

وای آقای نویسنده! ممنون بابت داستانت!
نگاه جالبی به موضوع بود! وای داستایوسکی و تولستوی!
داستان شبهای روشن!
باورت می شه همن همیشه به دخترک زیبارویی به اسم ساشا (ساشا مخفف الکساندرا) فکر می کنم که توی مسکو و کنار پارک گورکی یه بارکوچولو داره؟ فکر می کنی همچین موجود وجود خارجی داره؟

لیلی گفت...

کار خودت بود؟

جستجوی این وبلاگ