۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

نقدی بر "نوشیدن مه در باغ نارنج"

نوشیدن مه در باغ نارنج
اگر روزی مرتضا کربلایی‌لو نوشتن را کنار بگذارد بی‌تردید باید به سراغ نقاشی برود. شک نکنید تابلوهای کربلایی‌لو هم به زیبایی نوشته‌هایش خواهد بود. نوشیدن مه در باغ نارنج شما را به تماشای یکی از همین تابلوهای زیبا می‌برد.
ایستگاهی آرام و زیبا در نقطه‌ای نامعلوم. کریم در ایستگاه از قطار پیاده می‌شود. از خلال صحبت‌های او با پیرمرد سوزنبان بازنشسته درمی‌یابیم که راهیِ خانه‌ی روحانی صاحبدلی به‌نام حاج‌آقا علیاری است. کریم سوار بر دوچرخه به همراه پیرمرد راهی ته‌ِ روستا و باغ نارنج می‌شود و ...

نویسنده از اولین خطوط داستان خواننده را با خود به تماشای یک تابلوی زیبا می‌برد. تابلویی که کربلایی‌لو با دقت و حوصله‌ی کافی ایماژهای بصری، آوایی و ... را در کنار هم قرار می‌دهد تا خواننده‌ی خسته و دل‌زده از زندگی پرهیاهوی شهری را به سفری در عالم خواب و خیال ببرد. نویسنده با وسواسی مثال‌زدنی برای ارائه‌ی تصاویر ذهنی خود از ایماژهای متعدد کمک گرفته است. تصاویر ارائه شده در کتاب غالباً از نوع و جنسی هستند که خواننده‌ی ایرانی برای درک حسی این تصاویر چندان به زحمت نمی‌افتد و با بازگشتی حسی به گذشته، هر یک از خوانندگان تجربیات مشابهی را در پس‌زمینه‌ی ذهن خود می‌یابند. به عبارت دیگر مرتضا کربلایی‌لو با ترفندی آگاهانه به توصیه‌ی منتقدان بزرگ ادبی همچون ریچاردز و پرینس عمل کرده و برای ارائه‌ی تصاویر ذهنی خود از صرف تعریف فراتر رفته و به خواننده‌ی خود این امکان را می‌دهد که این تصاویر را به‌مثابه‌ تجربیاتی آشنا درک و لمس کنند.
نوشیدن مه در باغ نارنج رمان کوتاهی (novelette) است که قصد ندارد با کنش‌های شدید عاطفی ذهن خواننده را مشوش کند. طرح داستان ساده و بدون پیچیدگی است. نویسنده برای موضوع به سراغ یکی از قدیمی‌ترین کهن‌الگوهای بشر – یا شاید بتوان گفت مهمترین کهن‌الگو – رفته است: تفرد (individuation). حرکت از نقطه الف و رسیدن به نقطه ب. و آنچه در این مسیر عاید کریم، قهرمان داستان، می‌شود بلوغ فکر و کشف و شهود است که در واپسین صفحات داستان این بلوغ به‌آرامی سایر کنش‌های داستان به خواننده ثابت می‌شود.
کربلایی‌لو با فلسفه نیز بدون شک آشنا است. نیازی نیست در رزومه‌ی تحصیلی نویسنده کارشناسی‌ارشد فلسفه را ببینیم. در نوشیدن مه در باغ نارنج رگه‌هایی از معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و حتی نشانه‌شناسی اِکویی نیز به خوبی قابل مشاهده است:
... اگر هم کسی کتابی می‌نویسد می‌خواهد بگوید چرا به کلمات هستی نگاه نمی‌اندازید بخوانید. ما الان درون این کلمه‌ی کوشکی نشستیم که به لطف کریم‌جان در [حال] گرم شدن است. اطرافمان دورتادور با کلمات سبز رنگ پوشیده شده. شما یک کلمه، من یک کلمه. غیر از این است؟ (ص 79)

کریم مجبور نیست همچون مساح کا، (k) شخصیت داستان رمان قصر کافکا، تا به انتهای داستان به دنبال یافتن راهی به قصرِ حقیقت باشد. هدف مساحِ کافکا دیدار با کس یا کسانی است که او را استخدام کرده‌اند اما تا به آخر داستان فاصله‌ی او با واقعیت حفظ می‌شود و کافکا او را در همان حال سرگشتگی رها می‌کند. قرار نیست مساح کافکا هیچ‌گاه راهی به درون قصر بیابد چون در عالم واقع نیز قرار نیست انسان به دیدار ذات حق نائل شود. اما نویسنده‌ی نوشیدن مه در باغ نارنج کریم را در سرگشتگی رها نمی‌کند. حداقل می‌توان گفت ظاهراً کریم یک پله از نردبان معرفت بالا می‌رود.
از دیدگاه روش‌های نقد درون‌کاو (Intrinsic) و صورت‌گرا داستان نوشیدن مه در باغ نارنج نمونه‌ی خوبی است از قطعه‌ای ادبی که فارغ از عناصر بیرونی قابل نقد است. تمام آنچه برای نقد این اثر مورد نیاز است در دل متن قرار دارد. برای درک و تاویل این متن نه به دانستن جو اجتماعی‌ و فضای سیاسی پیرامون نویسنده نیاز است و نه به در نظر گرفتن طیف مخاطب اثر. باغ نارنج اثری قائم به ذات و مستقل است.
طرح نقائص رمان نوشیدن مه در باغ نارنج – که پیش‌تر در جلسه‌ای با حضور نویسنده به تفصیل مطرح شد – چیزی از زیبایی‌های رمان را کم نمی‌کند. نویسنده‌ی مفید آقا به خوبی واقف است که حتی اسطوره‌های عالم ادبیات همچون ارنست همینگوی نیز در پس سال‌ها تلاش و خلق آثار بزرگی همچون خورشید همچنان می‌درخشد و وداع با اسلحه، ناگهان در میانه‌ی مسیر خود آثاری ضعیف‌تر همچون گذر از رودخانه و به سوی جنگل و یا باغ عدن را ارائه می‌دهند. اما همان‌طور که یک رمان ضعیف (البته به زعم تعدادی اندک از منتقدان) مانع از این نمی‌شود که همینگوی پیرمرد و دریا را خلق کند، از نویسنده‌ی مفید آقا نیز انتظار می‌رود بدون دلسردی و با تلاشی دو چندان بار دیگر خوانندگان مشتاق خود را شگفت‌زده کند.
کلام آخر. مرتضا کربلایی‌لو راهی را آغاز کرده که به قول رابرت فراست، در شعر «راهی که طی نشد» کمتر کسی آن را پیموده است. راهی با علف‌های بلند که خبر از عبور تعدادی انگشت‌شمار مسافر می‌دهد. راهی که پیچ می‌خورد و در پشت بوته‌ها از نظر مخفی می‌شود و نمی‌توان عاقبت رفتنِ در آن را پیش‌بینی کرد. نمی‌دانم در پشت آن پیچ چه چیزی در انتظار او است. نمی‌دانم اگر روزی بعد از ده یا بیست سال کربلایی‌لو با حسرت به گذشته بنگرد آرزو کند که ای کاش راه دوم را می‌پیمود. اما در یک نکته تردیدی ندارم. کربلایی‌لو پس از گذر از پیچ‌و‌خم‌های متعدد نویسنده‌ای کارکشته با نثری زیبا خواهد شد.
منتشر شده در روزنامه شرق شنبه ۲۳ مرداد

هیچ نظری موجود نیست:

جستجوی این وبلاگ