مثلث عشقی
نوشته: بنت ناتانسن
برگردان: کیهان بهمنی
زن با شتاب به سوی بار رفت. مرد منتظرش بود.
«ازش جدا شدم.»
«به خاطر من؟»
«به خاطر ما. تا بتونیم با هم باشیم.»
«واسه همیشه؟ قبلاً یک بار هم از من جدا شده بودی؟»
«وادارم کرده بود. اما همیشه بهت نیاز داشتم. آرزو داشتم با تو باشم. حاضر بودم همه چبزم رو بخاطر تو از دست بدم.»
مرد زیرلب گفت: «از دست هم میدهی.» و زن با تمام وجود بر لبان مرد بوسه زد. عشقش ویران شده بود ... با یک چرخش.
برگردان: کیهان بهمنی
زن با شتاب به سوی بار رفت. مرد منتظرش بود.
«ازش جدا شدم.»
«به خاطر من؟»
«به خاطر ما. تا بتونیم با هم باشیم.»
«واسه همیشه؟ قبلاً یک بار هم از من جدا شده بودی؟»
«وادارم کرده بود. اما همیشه بهت نیاز داشتم. آرزو داشتم با تو باشم. حاضر بودم همه چبزم رو بخاطر تو از دست بدم.»
مرد زیرلب گفت: «از دست هم میدهی.» و زن با تمام وجود بر لبان مرد بوسه زد. عشقش ویران شده بود ... با یک چرخش.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر